
هما سرشارروزنامه نگاري با عشق به خانواده و مردم
با ديدن عكسي زيبا از پنجاهمين سالگرد ازدواج <هما سرشار> با شريك زندگي اش و جمله كوتاهي كه درباره آن نوشته به وضوح در مي يابم كه هما سرشار تنها يك روزنامه نگار و نويسنده اي موفق نـيـسـت. او زنـي اسـت كـه در زنـدگي خانوادگي نيز درهاي موفقيت را به روي خود گشوده و راز آنچه را كه به آن رسيده تنها بايد در دل او جستجو كرد كه سرشار از مهرباني و عشق به زندگي و ديگران است
او در كنار عكسي كه از او و همسرش به مـناسبت پنجاهمين سالگرد ازدواجشان در فـيـس بـوك گـذاشـته شده تا دوستانش را خـوشـحـال سازد، نوشته: پنجاه سال، نيم قرن، همزاد شده ايم انگار، روزگاران بدون هم يـادمـان نـيـسـت ديگر. سپاسي از مهر همگي، سپاسي از <مهري صحيح مديري> عكاس هنرمند
بنابراين مي توان گفت كه عشق و علاقه هما سرشار به كار و زندگي، از دلي سرچشمه گرفته كه ضربان آن از شيراز آغاز شده است. هما سرشار در سال 1325 در شيراز چشم به جهان گشود. در شهر گل و بلبل و شعر و موسيقي تحصيلات ابتدايي را گذراند و در تهران از دبيرستان رازي ديپلم خود را گرفت. در درون او چشمه اي به فوران افتاده بود كه رهايش نمي كرد و پيوسته به دنبال خواسته هـاي مـردم بود و با ديدن مشكلات ريز و درشت با ده ها سئوال روبرو مي شد كه همه را مي خواست در نوشته هايش پاسخ دهد. به هميـن دليـل به سوي رشته ادبيات فرانسه رفت و وقتي ليسانس خود را از دانشگاه تهران گرفت، آن موج خروشاني كه در درون او به راه افتاده بود او را به طرف مطبوعات كشاند. در زمينه فعاليت هاي اجتماعي و حقوق زنان در مجله هفتگي و پر طرفدار <زن روز> چنان پيشرفت كرد كه از سوي سازمان زنان ايران به او مدال طلا اهداء شد. اما انگيزه هاي دروني همـا سـرشـار كـه آرام شدني نبود، او را به روزنــامـه كيهـان انتقـال داد تـا مسئـوليـت خـبـرنـگـاري و مقاله نويسي را به عهده او واگذارند. همزمان نيز به سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران دعوت شد تا در بـرنـامـه سازي براي مردم مشاركت فعال داشته باشد
او مي كوشيد و مي كوشيد تا سـرانجـام انقلاب سال 57 او را به اتفاق همسر و دو فرزند پسرش به مهاجرت اجباري كشاند و راهي آمريكا شدند. در آمـريـكا هم بيكار ننشست. تشكيل جلسات و برگزاري سمينارها و ايراد سخنراني هاي گوناگون از جمله فعاليت هايي بود كه انجام داد. در كنار آن با رسانه هاي خارجي تماس مي گرفت تا دردهاي مردم را بازگو كند. چند نشريه را نيز سردبيري كرد كه يكي از آنـهـا “مـاهنامه شوفار” بود. همزمان در بـرنـامـه هـاي راديويي و تلويزيوني حضور داشت تا به جاي مردان، زنان و كودكان ايراني كه در داخل و خارج گرفتار توفان انقلاب شده بودند سخن گويد
اما باز هم با اين همه فعاليت قانع نبود و به كتاب نويسي پرداخت. “دفتر نوروز” را در دو جلد در سال 1988 انتشار داد و پس از آن دو جلد كتاب خواندني به نام “در كوچه پس كــوچـه هـاي غـربـت” چـاپ كـرد. دربـاره “پژوهش ها و هنرها” نيز كتابي منتشر كرد و در سـال 1992 كتاب “چهره زن در فرهنگ ايراني” را به چاپ رساند. پس از چاپ سه كـتـاب ديـگـر درباره زنان و يك كتاب درباره يهوديان در تاريخ معاصر، به سراغ شعبان جعفري چهره سئوال برانگيز دوران پـهلـوي رفـت و خـاطـرات او را هـمـراه بـا سئـوالاتي موشكافانه در سال 2002 منتشر ساخت كه در ايران هم انعكاس يافت
در خـارج از كشور نيز جوايزي به هما سرشار تعلق گرفت كه در زمينه هاي مختلف بود. يكي از اين جوايز دكتراي افتخاري در رشتـه روزنـامـه نگـاري از دانشگـاه جهاني آمريكا بود
هما سرشار در كنار فعاليت هاي خستگي ناپذير خـــود بـــه دانــشــگـــاه كـــالــيــفــرنـيــاي جـنـوبـيUSCرفـت و در رشـتـه مديريت ارتـبـاطـات فـوق لـيسانس گرفت. يكي از خدمات فرهنگي او جمع آوري كمك براي دانشنامه ايرانيكا بود كه با هزينه سنگيني در دست تهيه است
در حال حاضر هما سرشار با راديو 670 اي ام همكاري دارد و روزهاي شنبه از ساعت 8 تا 10 صبح برنامه شنيدني و پر طرفدار او را به نام <صبحانه با هما سرشار> مي شنويم كه يكي از مزيت هاي برنامه او گفتگوهاي مداوم بـا اسـتـاد ”صـدرالـديـن الـهـي“ اسـت كه خاطرات با ارزش و شنيدني روزنامه نگاري را بازگو مي كند
وقتي از هما سرشار با اين همه فعاليت و شركت در برنامه هاي مختلف سئوال مي شود واقـعـاً حرفه اصلي تو چيست؟ در يك جمله كوتاه پاسخ مي دهد: من روزنامه نگارم
اما او روزنامه نگاري است كه به همان اندازه به حرفه اش عشق مي ورزد، به خانواده، زندگي و مردم نيز عشق مي ورزد و بايد برايش آرزوي موفقيت هاي بيشتر كرد