Tehran Magazine Issue # 1015 shoira rahimjon

shoira rahimjon بانو شاعره رحيم جان در 31 مارس سال 1977 ميلادي در شهر وحدت در نزديكي شهر دوشنبه پايتخت تاجيكستان دنيا آمد.

شاعره رحيم جان ” شاعر و ترانه سراي تاجيكستان
با عشق به ادبيات زندگي مي كنم و عاشق شاعران، نويسندگان و هنرمندان ‌ايراني هست

http://shoirarahimjon.com/"

گفت و گو از سعيد ‌
• عشق و علاقه اي كه مردم تاجيك به ايران و ادبيات اين كشور كهن دارند به گونه اي است كه به فرهنگ، دين و تمدن مشتركي برمي گردد كه ايراني ها و تاجيكي ها در طول تاريخ به آن دست يافتند و در حفظ آن كوشا بوده اند. يك شاعر تاجيك به نام جمال الدين كريم زاده در شعر معروف خود به نام <عهد و وفا> گفته است
ايراني و تاجيك ز يك گل بوده ‌ ‌
چون نقل يكي مجلس و محفل بوده ‌ ‌
تا بود ستارگان دنيا و بشر ‌ ‌
آنان چه برادران يك دل بوده
با چنين توصيفي روابط ايرانيان با مردم تاجيك به طور متقابل صميمانه و دوستانه بوده و به مانند زماني كه حوادث تاريخي رودكي شاعر بزرگ ايراني را به تاجيكستان كشاند و “ادبيات فارس و تاجيك” را در همان ديار بنيان نهاد. شاعران ايراني و تاجيكي به هر دو كشور سفر مي كنند و به تقويت پيوندهاي ادبي دو كشور كه در ريشه هم دارد مي پردازند و ضمن گشت و گذار از مراكز ادبي و تاريخي با مهر و گشاده رويي با هم زبانان خود به گفت و گو مي نشينند. از جمله اين هفته با يكي از ادب دوستان تاجيك كه شاعره اي خوش سخن است در لس آنجلس ملاقاتي داشتم كه حاصل گفت و گوي ما را در زير مي خوانيد. اين شاعره كه از قضا نامش <شاعره> است و به <شاعره رحيم جان> معروف است عاشق ايران و ايراني است و به گفته خودش با ادبيات و هنر ايران زندگي مي كند ‌
اشعار او در رسانه هاي تاجيكي و رسانه هاي فارسي زبان خارج از تاجيكستان مورد توجه قرار گرفته و بارها در مطبوعات به چاپ رسيده است. از او كه كتاب مجموعه اشعارش را در دست چاپ دارد مي پرسم ‌
* چه نام بامسمايي داريد. چون به خانم هاي شاعر، شاعره مي گويند و نام اصلي شما هم شاعره است. چرا اين نام؟ ‌ ‌
– وقتي متولد شدم مادرم قصد داشت نام <شاهيده‌> را براي من انتخاب كند و مادر بزرگم به اشتباه آن را <شاعره> مي شنود و بعد مي گويد همين نام را براي او بگذاريد
* مثل اينكه به او الهام شده بود كه زماني شاعره خواهي شد- ! اين هم از عجايب روزگار است ‌ ‌
* خب خانم شاعره، تاجيكستان كجا و لس آنجلس كجا؟ ‌ ‌
– براي ديدن آمده ام. ديدن شهر لس آنجلس كـه از آن خيلـي هـا چيـزهـا شنيـده ام بـه خصوص درباره تجمع ايراني ها در اين شهر و از طرفي براي ديدن گوگوش عزيز آمده ام كه او را خيلي دوست دارم ‌ ‌
* چون ترانه سرا هم هستيد طبيعي است كه با خوانندگان ايراني هم آشنايي داشته باشيد. مخصوصا گوگوش كه شنيده ام در تاجيكستان طرفداران زيادي دارد
– بله. ولي متأسفانه خانم گوگوش براي اجراي برنامه در اروپا به سر مي برد و شايد در سفر بعدي موفق به ديدار او شوم. ‌ ‌
* جدا از اشعاري كه سروده ايد ترانه سرايي هم كرده ايد كه گويا عده اي از خوانندگان آنها را خوانده اند ‌ ‌
– من چون به موسيقي علاقه دارم هم آهنگ مي سازم و هم ترانه آن را مي گويم. بيشتر از دويست ترانه و آهنگ از من پخش شده ‌
* مي توانيد نام ببريد؟ ‌ ‌
– بله. بخند دشمن توسط شبنم ثريا- خـوشـي روزگـار تـوسـط صـدرالـدين نجم الديني- سرد رفت توسط نگينه امانقل- و حلقه عشق توسط نازيه كرامت الله ‌
* آهنگسازي را چه گونه آموختيد؟ ‌ ‌
– مـن مـعلـومات موسيقي ندارم. هيچ سازي هم نمي نوازم. هر چه به ذهنم مي رسد به خاطر استعدادم است. از كوچكي به شعر و موسيقي علاقه داشتم. البته پدرم راضي به موسيقي نبود و من به تنهايي اين كار را مي كـردم و اكـنون از كاري كه كرده ام راضي هستم. در نيويورك دوست روزنامه نگار و آهنگسازم <رافايل نيكتل اوف> به من مي گويد تو يك هنرمند بين المللي هستي كه با شعر و آهنگ با همه رابطه برقرار مي كني ‌
* كار اصلي شما چيست؟
– چون به كار روزنامه نگاري علاقه دارم چند سالي در راديو تلويزيون تاجيكستان كار مي كردم. اما اخيراً بيشتر به شعر گفتن و كتاب نوشتن مشغولم. از طرفي عضو شوراي نويسندگان تاجيكستان هستم ‌
* نام كتاب هايتان چيست؟
< -نخستين نامه هاي درد> و <واپسين نامه هاي درد> كتاب سوم هم با نام <نامه اي دگر> در دست چاپ است ‌ ‌
* لس آنجلس را چگونه ديديد؟ ‌ ‌
– يـك شهر گرم و پر انرژي كه در آن سـازنـدگي وجود دارد. نتيجه ديدارم را از هاليوود، خيابان ها، برزن ها و مردمانش را در شعرهايم خواهم گفت و براي مجله خوب و خواندني <تهران> خواهم فرستاد
* هر چه كه الان در خاطره داريد به صورت شعر بگوئيد ‌ ‌
-‌ ‌در پيراهنم هميشگي رنگ بهار ‌ ‌
‌ ‌هم سرخي لاله اي ز ختلان دارم ‌ ‌
‌ ‌در طاقي اطلس و خم كاكل سرخ ‌ ‌
‌ ‌يك عالم زيباي بدخشان دارم
* اشتباه نكنم ختلان و بدخشان دو منطقه بسيار زيبا و بزرگ تاجيكستان است
– هـمينطور است. اين شعر با پيراهن رنگي ام كه در نزديكي تابلو هاليوود عكس گرفته ام هماهنگي دارد
* شما در كجا متولد شده ايد؟ چه شهري؟
– شهر كوچك “وحدت” كه در نزديكي شهر دوشنبه پايتخت تاجيكستان قرار دارد
* شــايــد روزي قسمـت كنـد و بـه تاجيكستان سفر كنم
– حتما بيائيد. من از شما دعوت مي كنم. با طبع نويسندگي شما نزديك است. كشور زيباي تاجيكستان را بايد ببينيد. از مكان رودكي و بناي يادبود نويسندگان ايراني حتما بايد ديدن كنيد
* با تشكر از دعوت شما بفرمائيد چه آرزويي داريد؟ ضمن آنكه مي دانم شما زن موفقي هستيد كه يك شوهر خوب و چهار فرزند دوست داشتني داريد
– آرزوهـاي مـن آخر ندارد. هنوز قانع نـيـسـتم. آرزو دارم بـا هنرمندان ايراني كه دوستشان دارم همكاري كنم تا با هم چيزي بگوئيم كه به درد همه عالم بخورد. ضمن آنكه مي گويم
من كيم؟ من هيچ كس! ‌ ‌
من كيم؟ يك راه خس!
بي هوس ، بي هم نفس ‌ ‌
در ميان اين قفس
تنگ و تاريك سرد و شم
گم گمم گم گم ‌ ‌
*خوشحالم كه با شما گفت و گو كردم. انشاءالله در اينجا يا تاجيكستان بار ديگر شما را ملاقات كنم و سپاسگزارم كه با من و مجله تهران همراه شديد. هم از شما و از مديريت مجله تهران متشكرم و برايتان آرزوي موفقيت هاي بيشتر دارم

http://shoirarahimjon.com/”